پيام
+
#مرداد_تلخ(5)
شب سه شنبه بابا سرم رو با تيغ تراشيد، عينهو سيب پخته شدم...با احمد همش شوخي ميکرديم که قرارمون فردا بعد عمل طبقه02! 02سردخونه بيمارستان بود...حيف که گذرم نيفتاد...دوشنبه شب شام سوپ دادن و صبح هم ناشتا...لباس عمل رو برام آوردن پوشيدم..يه چيزي تو مايه هاي دشداشه عربي..توي بخش پرستاري که ميخواست من رو ببره واسه اتاق عمل روي دستم يه چسب کاغذي زد و روش نوشت:تومور مغزي...
شب سه شنبه بابا سرم رو با تيغ تراشيد، عينهو سيب پخته شدم...با احمد همش شوخي ميکرديم که قرارمون فردا بعد عمل طبقه02! 02سردخونه بيمارستان بود...حيف که گذرم نيفتاد...دوشنبه شب شام سوپ دادن و صبح هم ناشتا...لباس عمل رو برام آوردن پوشيدم..يه چيزي تو مايه هاي دشداشه عربي..توي بخش پرستاري که ميخواست من رو ببره واسه اتاق عمل روي دستم يه چسب کاغذي زد و روش نوشت:تومور مغزي...
غرور زخمي من
97/10/4
معلمانه2
تا فهميدم تومور مغزي هست تو دلم خالي شد ولي ديگه نميشد کاري کرد...انگاري واقعا بايد مي رفتم 02
« لنگرودي »
ان شاء الله از اين امتحان هم بسلامت بدر آييد
معلمانه2
@« لنگرودي » سلام استاد جان...داستان مال 19 سال پيشه
« لنگرودي »
@2معلمانه / خدا را شكر ! ... وقتي از يك طرف گفتيد يك سال بود كه اينجا نبوديد و از طرف ديگرهاي ديگر ... خوب فكر كردم تجربه چند مدت پيش است !!
معلمانه2
@« لنگرودي » زنده باشين
انديشه نگار
چه وحشتناک...
انديشه نگار
چه مجموعه ي جالبي شده خاطرات اون روزهاتون ......همون موقعها نوشتيد؟ يا حالا انقدر دقيق يادتون مياد؟!
معلمانه2
@انديشه نگار سلام...الان دارم مينويسم.
انديشه نگار
@2معلمانه بسيار خوب...
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید