پيام
+
سر ظهر بود،قبل از اذان، دراز کشيدم تا کم خوابي شب قبل رو جبران کنم.
گوشيم زنگ ميخوره، شماره ناشناس از قم، لابد بازم اداره کار داره
جواب ميدم: سلام عليکم بفرماييد؟
صداي نوجووني با لهجه غليظ قمي مياد: سلام، آقاي معلمانه؟
من: خودم هستم بفرماييد؟
صدا: آقا من رو شناختي؟
صدا رو تو ذهنم تحليل ميکنم: محمد امين جان شمايي؟
محمد امين: بله آقا. خوبيد؟
من: خدا رو شکر خوبم، چه خبر؟
نسيم معطر
97/5/11
معلمانه2
محمد امين: آقا دلم واستون تنگ شده بود زنگ زنم.من: ممنونم عزيزم منم دلم تنگ شده واستون.م.ا: آقا سال ديگه هم مياي مدرسه ما؟من: نميدونم معلوم نيست، شما واسه ثبت نام ميريد بگيد معلمانه رو بياريد:)م.ا: آقا ما گفتيم. آقا پسرتون خوبه؟من: خوبه، شيطوني ميکنهم.ا: آقا ما که بزرگيم شيطوني ميکنيم اون که دو سالشه:)من: زنده باشي پسرم:)
انديشه نگار
من ده ساله از مدرسه و دانش آموزام دورم اما گاهي که تماس ميگيرن خيلي حالم خوب ميشه... :) دوران خوبي بود... الان بعضيشون بچه دارن... :)